قدیما ، تفریحات با الان خیلی متفاوت بود
دلخوشیمون به جوجه پنبه ایی هایی بود که به خاطرشون با کل گربه های محل در جنگ بودیم
دلخوشیمون به بستنی زیزی گولوایی بود که بعد از خوردن ، گوشاش رو ببریم و باهاش فوتبال بازی کنیم
دلخوشیمون به بادکنک شانسی هایی بود که هر روز به امید برنده شدنه بادکنک بزرگه از خواب بیدار میشدیم



یادش بخیر با بچه ها جمع میشدیم و راز جنگل بازی میکردیم
یادش بخیر سریال سمندون ، من که ازش میترسیدم ، شماها رو نمیدونم :دی
یادش بخیر داستان خانواده هاشمی تو کتاب اجتماعی دبستان، نه ماه طول کشید تا رسیدن به نیشابور !!!


